مطالب اخیر وبگاه
کوه را بگو .... تن چون کاه ، چون کشد ....
ویرانه ..... غصه .... زخم زبان .... داغ ..... بی کسی ....
دل سنگ آب میشود
داغی سنگین در دقایقی سنگین بود
آن دم که با فواره های آتش ،
خیمه ها به مرگ مقدس دل دادند
پروانه در هجوم شعله ها
هراسان مانده
و آتش حرمت معصومیتش را
نگاه نداشت ...
نگاه های کودکانه اش تا
گودال کشیده شد
تا به گرد شمع پدر سوختن
را برگزیند
سه ساله ای شد ، بزرگ
تا ار دالان ظلمت زده هزارماهه
عبور کند
و با گریه بر فریاد ، غلبه....
باران خون صحرا و زان پس ، کوچه ها را در نور دید
توفان بر گیسون پنجه انداخت
خرابه ها چشم های گریانش را طعنه زدند
دل سنگ آب شد
اما سه ساله با غربت ، کمر ستبر قدرت را شکست
و با سکوت و داغ ، قصر آرامش تو خالی ظالم را به آتش
کشید.
آری...
می شود در ویرانه ماند و پادشاهی کرد.
سلام الله علیکی یا سیده رقیه( س)
بنت الحسین السید الشهداء علیه السلام
نویسنده علیرضا در پنج شنبه 94/2/17 |
نظر
میترسم که امواج قایقمان را غرق کند
و پارویی ندارم
بجز سرنوشت
و دوستانی ندارم
و سرزمینی ندارم
فقط یه کلمه و یک صدا
که منتشر میشود
و بر سطح آب شناور می مانم
همانا که آب در من شناور می ماند
که بالایی همه ما ماه نظاره است
نجات میابم
چون من نیکوکارم
هرگز
و اگر شکست بخورم یک روزی پیروز میشوم
دلتنگ مادرم!
و من پدرم را در آغوش دارم
اگر زندگی و مرگ نبود چه فایده از عمر و تلاش
من تنهام
من ماننده همه
ضعیف و اما هماننده من شکست نمیخورد
پارو زدم... حتی موج به من سریع تر برسد
پارو زدم ... جزیره ها به من نمیرسیدن
تلاش میکنم
و به خوشکی ها نمیرسم
ماننده موج تلاش میکنم
همه عمرم ماننده سفر است
و ضعیف نشدم
و یک ثانیه هم تسلیم نشدم
ممکن از جسم خسته شود اما اندیشه ام مقاوم است
واگر خسته شوم
و موج مرا با خود حمل کند
من تنهام ولی درونم غوغاست
و یک قطره...
یک قطره...
به خدا
من کجام
بالا سرم آسمان
و زیر پایم به سنگ میخورد
و یک قطره...
یک قطره...
راه ها آبگرفته اند
و شیشه ها ماشین ها فقط یک قطره اند.
نویسنده علیرضا در چهارشنبه 94/1/19 |
نظر
کاش آدم هـــا می دانستنــد که در هــر دیــدار یـک تــکـه از یـکـدیـگــر را بـا خــود می بـــرنـــد...
عده ای فقط غم هــایشان را به مــا می دهنــد!
و چقـــدر اندک هستنــد آدم هــای سخاوتمنـدی که وقتی به خانه بــر می گــردی...
می بینـی تکـه هـای شــادی هـایـشــان رادر مشت هـای تــو جا گذاشته اند...
فروغی چه زیبا میگفت: اگر یـاد کسی هستیم این هنـــر اوست
،نـه هنــر مـــا...!
وچقــدر زیباست کسی را دوست بــداریــم نــه بـــرای نیـــاز نــه از روی اجبـار و نــه از روی تنهــایی
فقط بـــرای اینـکه " ارزشش را دارد"
لاله ی واژگون
نویسنده علیرضا در جمعه 93/12/8 |
نظر
روزگار بی احساس و مردمان بی احساس تر !
عجیب گذشت ... سخت گذشت ...
تعارف که نداریم روزگار ! خیلی بد بودی ... نامَرد بودی ...
دلم عجیب از تو گرفته ... از نامرد ها گرفته ...
هر سال را با عشق شروع کردم ...
چون خودم ثمره ی یک عشق پاک و خالص بودم ... اولین ثمره ی عشق پاک و خالص پدرو مادرم ...
اما تمام این سالها همراهی نکردی با من !
با رنگ شروع کردم سالهایم را .... حتی با عطر بهار نارنج!
اما آنقدر تنبیه م کردی که نام خودم را نیز به سختی به خاطر آوردم که به خواهر تنهایی هایم بگویم ...
و این یعنی ................
تعارف که نداریم روزگار ،
برای تمام عزیزای من خیلی بد بودی ... نامَرد بودی ... لعنت بر تو !
"لاله ی واژگون"
نویسنده علیرضا در جمعه 93/12/8 |
نظر
نویسنده علیرضا در یکشنبه 93/11/26 |
نظر
مصطفی همت فرزند شهید همت در صفحه فیسبوک خود چنین نوشته است :
دوستان ، دیگر شورش را در آوردند .
بحث گرد و غبار اهواز و خوزستان را به سمتی بردند که ادامه مطلب...
نویسنده علیرضا در یکشنبه 93/11/26 |
نظر
نویسنده علیرضا در سه شنبه 93/10/30 |
نظر
روایت شده؛ بعد از رحلت رسول خدا، شخص نامسلمان و تازه واردی در مدینه، بعد از ملاقات و پرسش هایی از امیرالمومنین علی علیه السلام، وقتی پاسخ سخت ترین سوال هایش را گرفت از حضرت پرسید: آیا تو محمدی؟ مولا این سخن را محترمانه ندانست و فرمود: وای بر تو! "من بنده ای از بنده های محمدم" انا عبدٌ من عبیدِ محمّد -
در پی اهانت مجله فرانسوی به رسول الله الاعظم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، پیشنهاد و درخواست می کنم این تصویر و شعارهای آن را به صورت هشتگ ها در صفحات مجازی؛ پلاس، وبلاگ، فیسبوک و ... بازنشر بدهید:
I love Mohammad "P.B.U.H"
I hate terrorism.
I condemn insulting the holy prophets.
00000000
من عاشق محمدم
از تروریسم متنفرم
توهین به پیامبران الهی را محکوم میکنم
00000000
أنا أحب محمد صلی الله علیه و آله
أنا اکره الأرهاب
أنا ادین الأهانة علی الأنبیاء کلهم
00000000
J"adore Muhammad
Je suis déteste le terrorisme
Je condamne insulte aux messagers de Dieu
*****************************
منبع: ثامن تم
نویسنده علیرضا در سه شنبه 93/10/30 |
نظر
چرا آبادانیها به لاف زدن معروفند ؟ !
شهر آبادان در زمان پادشاهان پهلوی به ویژه محمد رضا شاه به یکی از شهرهای مدرن خاورمیانه تبدیل شده بود و یکسری امکانات داشت که در هیچ جای ایران و حتی خاورمیانه وجود نداشت. از این روی مردم آبادان وقتی برای بقیه مردم در شهرهای دیگر ایران امکانات شهرشان را بازگو و تعریف میکردند، آنها باور نمیکردند و فکر میکردند دارند دروغ میگویندو لاف میزنند! در آن زمان فرودگاه بین مللی آبادان به اکثر نقاط جهان پرواز داشت و حتا شهروندان در هر ساعتی میتوانستند هواپیما خصوصی به هر نقطه از کشور اجاره کنند سینما تاج بزرگترین سینمای ایران و سومین در خاورمیانه بود که هماهنگ با سینماهای پاریس فیلم روز دنیا را اکران میکرد و در طول هفته به صورت برنامه ریزی شده فیلمهایی به چند زبان زنده دنیا اکران میشد آبادان شهری بود طرح خودروهای مسافربر به صورت رایگان جهت رفاه مردمش در برخی نقاط را داشت.
1. اولین تراموا در ایران
2 . اولین خطوط اتوبوس رانی درون شهری
3. اولین ایستگاه تلویزیون و رادیو
4. اولین شبکه فاضلب
5 . اولین پیتزافروشی در خاورمیانه ( پیتزا مونتکارلو ایتالیایی)
6 . اولین تیم رسمی فوتبال باشگاهی
7 . اولین فرودگاه بین المللی
8 . اولین پیست موتور سواری ، ماشین سواری ، اسکواش ، گلف و سالن بیلیارد در ایران
9 . اولین شهری که خیابانهایش آسفالت شد
10. اولین ادارهی راهنمایی ورانندگی
11. اولین سینمای روباز و دومین سینمای سرپوشیده
12 بهترین آب شرب خاورمیانه و از همه مهمتر اولین پالیشگاه نفت خاورمیانه حال در می یابید که لاف و دروغی در کار نبوده وهمش حقیقت داشته.
من لاف میگم خوب به اینترنت اعتماد داری
نویسنده علیرضا در سه شنبه 93/10/30 |
نظر
با همه لحن خوش آوایی ام
در به در کوچه تنهایی ام ا
ی دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تو از همه پرشورتر
کاش این فاصله را کم کنی محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی مایه آسایه ما می شدی
هر که به دیدار تو نائل شود یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد سینه مرا عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است نامه تو خط عوان من است
ای نگه ات خواستگاه آفتاب بر من ظلمت زده یک شب بتاب پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما
ای که هر دم دم ز حیدر میزنی بر یتیمان علی سر می زنی
شاهد اقبال در آغوش کیست کیسه نان و رطب بر دوش کیست
کیست آن کس کز علی یادی کند بر یتیمان من امدادی کند
دست گیرد کودکان درد را گرم سازد خانه های سرد را
ای جوانمردان جوانمردی چه شد شیوه رندی و شبگردی
چه شد شیعگی تنها نماز و روزه نیست آب تنها در میان کوزه...
دانلود
نویسنده علیرضا در پنج شنبه 93/8/15 |
نظر