امامت به معنی ولایت، اوج مفهوم امامت است و کتابهای شیعه پر است از این مطلب ، و وجه مشترک میان تشیع و تصوف است . مسئلهای است که در میان عرفا شدیدا مطرح است و در تشیع نیز از صدر اسلام مطرح بوده است. در قرآن کریم چند آیه هست که مورد استدلال شیعه در باب امامت است . یکی از آن آیات ، آیه : « انما ولیکم الله »است . اتفاقا در همه اینها روایات اهل تسنن هم وجود دارد که مفاد شیعه را تأیید میکند ما آیهای در قرآن داریم به این صورت : « انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوش و یؤتون الزکاش و هم راکعون» ترجمه:سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آنها که ایمان آوردهاند و نماز را بر پا مىدارند و در حال رکوع زکات مىپردازند.(سوره مائده ، آیه55 ) . انما " یعنی منحصرا ( چون اداش حصر است ) . معنی اصلی "ولی " سرپرست است . ولایت یعنی تسلط و سرپرستی . سرپرست شما فقط و فقط خداست و پیغمبر خدا و مؤمنینی که نماز را به پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند . ما در دستورات اسلام نداریم که انسان در حال رکوع زکات بدهند . ما در دستورات اسلام نداریم که انسان در حال رکوع زکات بدهد که بگوئیم این یک قانون کلی است و شامل همه افراد میشود . این اشاره است به واقعهای که در خارج یک بار وقوع پیدا کرده است و شیعه و سنی به اتفاق آنرا روایت کردهاند و آن اینست که علی علیهالسلام در حال رکوع بود ، سائلی پیدا شد و سوالی کرد .
حضرت اشاره کرد به انگشت خود . او آمد انگشتر را از انگشت علی علیهالسلام بیرون آورد و رفت . یعنی علی علیهالسلام صبر نکرد نمازش تمام شود و بعد به او انفاق کند . آنقدر عنایت داشت به اینکه آن فقیر را زودتر جواب بگوید که در همان حال رکوع با اشاره به او فهماند که این انگشتر را درآورد ، برو بفروش و پولش را خرج خودت کن . در این مطلب هیچ اختلافی نیست و مورد اتفاق شیعه و سنی است که علی (ع) چنین کاری کرده است و نیز مورد اتفاق شیعه و سنی است که این آیه در شأن علی علیهالسلام نازل شده با توجه به اینکه انفاق کردن در حال رکوع جزء دستورات اسلام نیست ، نه از واجبات اسلام است و نه از مستحبات آن که بگوئیم ممکن است عدهای از مردم به این قانون عمل کرده باشند . پس " کسانی که چنین میکنند " اشاره و کنایه است همانطور که در خود قرآن گاهی میگوید : « یقولون» میگویند ، و حال آنکه یک فرد آن سخن را گفته . در اینجا " کسانی که چنین میکنند " یعنی آن فردی که چنین کرد . بنابراین به حکم این آیه علی علیهالسلام تعیین شده است به ولایت برای مردم . این ، آیهای است که مورد استدلال شیعه است .
در تفسیر مجمع البیان و کتب دیگر از" عبد اللَّه بن عباس" چنین نقل شده:که روزى در کنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پیامبر (ص) حدیث نقل مىکرد ناگهان مردى که عمامهاى بر سر داشت و صورت خود را پوشانیده بود نزدیک آمد و هر مرتبه که ابن عباس از پیغمبر اسلام ص حدیث نقل میکرد او نیز با جمله" قال رسول اللَّه" حدیث دیگرى از پیامبر ص نقل مىنمود.ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى کند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم! هر کس مرا نمىشناسد بداند من ابو ذر غفارى هستم با این گوشهاى خودم از رسول خدا (ص) شنیدم، و اگر دروغ مىگویم هر دو گوشم کر باد، و با این چشمان خود این جریان را دیدم و اگر دروغ مىگویم هر دو کور باد، که پیامبر (ص )فرمود:«على قائد البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله»." على (ع ) پیشواى نیکان است، و کشنده کافران، هر کس او را یارى کند، خدا یاریش خواهد کرد، و هر کس دست از یاریش بردارد، خدا دست از یارى او برخواهد داشت".
سپس ابو ذر اضافه کرد: اى مردم روزى از روزها با رسول خدا ص در مسجد نماز مىخواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى کسى چیزى به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم ولى کسى جواب مساعد به من نداد، در همین حال على ع که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد، پیامبر ص که در حال نماز بود این جریان را مشاهده کرد، هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرد و چنین گفت:" خداوندا برادرم موسى از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانى و کارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشایى تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسى درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهى و بوسیله او نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى.
خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على ع را وزیر من گردان تا بوسیله او، پشتم قوى و محکم گردد".ابو ذر مىگوید: هنوز دعاى پیامبر ص پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر ص گفت: بخوان، پیامبر ص فرمود: چه بخوانم، گفت بخوان« إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا ...»البته این شان نزول از طرق مختلف نقل شده که گاهى در جزئیات و خصوصیات مطلب با هم تفاوتهایى دارند ولى اساس و عصاره همه یکى است.این آیه با کلمه" انما" که در لغت عرب به معنى انحصار مىآید شروع شده و مىگوید:" ولى و سرپرست و متصرف در امور شما سه کس است:خدا و پیامبر و کسانى که ایمان آوردهاند، و نماز را برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند".شک نیست که رکوع در این آیه به معنى رکوع نماز است، نه به معنى خضوع، زیرا در عرف شرع و اصطلاح قرآن، هنگامى که رکوع گفته مىشود به همان معنى معروف آن یعنى رکوع نماز است، و علاوه بر شان نزول آیه و روایات متعددى که در زمینه انگشتر بخشیدن على ع در حال رکوع وارد شده و مشروحا بیان خواهیم کرد، ذکر جمله« یُقِیمُونَ الصَّلاةَ» نیز شاهد بر این موضوع است، و ما در هیچ مورد در قرآن نداریم که تعبیر شده باشد زکات را با خضوع بدهید، بلکه باید با اخلاص نیت و عدم منت داد.
هم چنین شک نیست که کلمه" ولى" در آیه به معنى دوست و یا ناصر و یاور نیست زیرا ولایت به معنى دوستى و یارى کردن مخصوص کسانى نیست که نماز مىخوانند، و در حال رکوع زکات مىدهند، بلکه یک حکم عمومى است که همه مسلمانان را در بر مىگیرد، همه مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یارى کنند حتى آنهایى که زکات بر آنها واجب نیست، و اصولا چیزى ندارند که زکات بدهند، تا چه رسد به اینکه بخواهند در حال رکوع زکاتى بپردازند، آنها هم باید دوست و یار و یاور یکدیگر باشند.از اینجا روشن مىشود که منظور از" ولى" در آیه فوق ولایت به معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، بخصوص اینکه این ولایت در ردیف ولایت پیامبر ص و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است.و به این ترتیب، آیه از آیاتى است که به عنوان یک نص قرآنى دلالت بر ولایت و امامت على ع مىکند.
شهادت احادیث و مفسران و مورخان
در بسیارى از کتب اسلامى و منابع اهل تسنن، روایات متعددى دائر بر اینکه آیه فوق در شان على ع نازل شده نقل گردیده که در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشیدن انگشتر در حال رکوع نیز شده و در بعضى نشده، و تنها به نزول آیه در باره على ع قناعت گردیده است.این روایت را" ابن عباس" و" عمار یاسر" و" عبد اللَّه بن سلام" و" سلمة بن کهیل" و" انس بن مالک" و" عتبة بن حکیم" و" عبد اللَّه ابى" و" عبد اللَّه بن غالب" و" جابر بن عبد اللَّه انصارى" و" ابو ذر غفارى" نقل کردهاند «1».و علاوه بر ده نفر که در بالا ذکر شده از خود على ع نیز این روایت در کتب اهل تسنن نقل شده است .جالب اینکه در کتاب غایة المرام تعداد 24 حدیث در این باره از طرق اهل تسنن و 19 حدیث از طرق شیعه نقل کرده است .کتابهاى معروفى که این حدیث در آن نقل شده از سى کتاب تجاوز مىکند که همه از منابع اهل تسنن است، از جمله محب الدین طبرى در ذخائر العقبى صفحه 88 و علامه قاضى شوکانى در تفسیر فتح القدیر جلد دوم صفحه 50 و در جامع الاصول جلد نهم صفحه 478 و در اسباب النزول واحدى صفحه 148 و در لباب النقول سیوطى صفحه 90 و در تذکرة سبط بن جوزى صفحه 18 و در نور الأبصار شبلنجى صفحه 105 و در تفسیر طبرى صفحه 165 و در کتاب الکافى الشاف ابن حجر عسقلانى صفحه 56 و در مفاتیح الغیب رازى جلد سوم صفحه 431 و در تفسیر در المنصور جلد 2 صفحه 393 و در کتاب کنز العمال جلد 6 صفحه 391 و مسند ابن مردویه و مسند ابن الشیخ و علاوه بر اینها در صحیح نسایى و کتاب الجمع بین الصحاح السته و کتابهاى متعدد دیگرى این احادیث آمده است .
با اینحال چگونه مىتوان اینهمه احادیث را نادیده گرفت، در حالى که در شان نزول آیات دیگر به یک یا دو روایت قناعت مىکنند، اما گویا تعصب اجازه نمىدهد که اینهمه روایات و اینهمه گواهى دانشمندان در باره شان نزول آیه فوق مورد توجه قرار گیرد.و اگر بنا شود در تفسیر آیهاى از قرآن این همه روایات نادیده گرفته شود ما باید در تفسیر آیات قرآنى اصولا به هیچ روایتى توجه نکنیم، زیرا در باره شان نزول کمتر آیهاى از آیات قرآن این همه روایت وارد شده است. این مساله بقدرى روشن و آشکار بوده که" حسان بن ثابت" شاعر معروفعصر پیامبر ص مضمون روایت فوق را در اشعار خود که در باره على ع سروده چنین آورده است:
فانت الذى اعطیت اذ کنت راکعا زکاتا فدتک النفس یا خیر راکع
فانزل فیک اللَّه خیر ولایة و بینها فى محکمات الشرائع
یعنى:" تو بودى که در حال رکوع زکات بخشیدى، جان بفداى تو باد اى بهترین رکوع کنندگان".و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را در باره تو نازل کرد و در ضمن قرآن مجید آن را ثبت نمود.
آیات دیگر آیاتی است که درباره جریان غدیر است . خود قضیه غدیر جزء سنت است . از آیاتی که در این مورد در سوره مائده وارد شده یکی این آیه است : « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته »(سوره مائده ، آیه . 67 ) ای پیامبر ! آنچه را که بر تو نازل شد تبلیغ کن و اگر تبلیغ نکنی رسالت الهی را تبلیغ نکردهای . مفاد این آیه آنچنان شدید است که مفاد حدیث : « من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة » . اجمالا خود آیه نشان میدهد که موضوع آنچنان مهم است که اگر پیغمبر تبلیغ نکند ، اصلا رسالتش را ابلاغ نکرده است . سوره مائده به اتفاق شیعه و سنی آخرین سورهای است که بر پیغمبر نازل شده و این آیات جزء آخرین آیاتی است که بر پیغمبر نازل شده یعنی در وقتی نازل شده که پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم تمام دستورات دیگر را در مدت سیزده سال مکه و ده سال مدینه گفته بوده و این ، جزء آخرین دستورات بوده است .
شیعه سوال میکند این دستوری که جزء آخرین دستورهاست و آنقدر مهم است که اگر پیغمبر آنرا ابلاغ نکند ، همه گذشتهها کان لم یکن است ، چیست ؟ یعنی شما نمیتوانید موضوعی نشان بدهید که مربوط باشد به سالهای آخر عمر پیغمبر واهمیتش در آن درجه باشد که اگر ابلاغ نشود هیچ چیز ابلاغ نشده است . ولی ما میگوئیم آن موضوع ، مسئله امامت است که اگر نباشد ، همه چیز کان لم یکن است یعنی شیرازه اسلام از هم میباشد . به علاوه شیعه از کلمات و روایات خود اهل تسنن دلیل میآورد که این آیه در غدیر خم نازل شده است . قرآن کریم آنجا که رسول اکرم را فرمان میدهد که خلافت و ولایت و زعامت علی علیه السلام را بعد از خودش به مردم ابلاغ کند ، میفرماید : « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته»(المائده . 66 ) . ای فرستاده ! این فرمان را که از ناحیه پروردگارت فرود آمده به مردم برسان ، اگر نکنی رسالت الهی را ابلاغ نکردهای . به کدام موضوع اسلامی این اندازه اهمیت داده شده است ، کدام موضوع دیگر است که ابلاغ نکردن آن با عدم ابلاغ رسالت مساوی باشد ؟
در همان سوره مائده ، آیه : « حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ » ترجمه:گوشت مردار و خون و گوشت خوک و حیواناتى که به غیر نام خدا ذبح شوند و حیوانات خفه شده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند، و آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگرى مرده باشند، و باقیمانده صید حیوان درنده، مگر آنکه (به موقع بر آن حیوان برسید و) آن را سر ببرید و حیواناتى که روى بتها (یا در برابر آنها) ذبح شوند (همگى) بر شما حرام است و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان بوسیله چوبههاى تیر مخصوص بختآزمایى، تمام این اعمال فسق و گناه است- امروز کافران از (زوال) آئین شما مایوس شدند، بنا بر این از آنها نترسید و از (مخالفت) من بترسید، امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم- اما آنها که در حال گرسنگى دستشان بغذاى دیگرى نرسد و متمایل به گناه نباشند (مانعى ندارد که از گوشتهاى ممنوع بخورند) خداوند آمرزنده و مهربان است.»(سوره مائده ، آیه . 3 )
امروز دین را به حد کمال رساندم و نعمت را به حد آخر تمام کردم ، امروز است که دیگر اسلام را برای شما به عنوان یک دین پسندیدیم ، نشان میدهد که در آن روز جریانی رخ داده که آنقدر با اهمیت است که آنرا مکمل دین و متمم نعمت خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن ، اسلام ، اسلام است و خدا این اسلام را همان میبیند که میخواسته و با نبودن آن ، اسلام ، اسلام نیست . شیعه به لحن این آیه که تا این درجه برای این موضوع اهمیت قائل است استدلال میکند و میگوید که آن موضوعی که بتواند نامش مکمل دین و متمم نعمت و آن چیزی باشد که با نبودنش ، اسلام ، اسلام نیست ، چه بوده است ؟ میگوید ما میتوانیم موضوعی را نشان بدهیم که در آن درجه از اهمیت باشد ولی شما نمیتوانید . به علاوه روایاتی هست که تأیید میکند این آیه هم در همین موضوع وارد شده است .
روز اکمال دین کدام روز است
در اینجا بحث مهمى پیش مىآید که منظور از" الیوم" (امروز) که در جمله بالا تکرار شده چیست؟ یعنى کدام روز است که این" چهار جهت" در آن جمع شده هم کافران در آن مایوس شدهاند، و هم دین کامل شده، و هم نعمت خدا تکامل یافته، و هم خداوند آئین اسلام را به عنوان آئین نهایى مردم جهان پذیرفته است.در میان مفسران در اینجا سخن بسیار است ولى آنچه جاى شک نیست این است که چنین روزى باید روز بسیار مهمى در تاریخ زندگى پیامبر ص باشد، نه یک روز ساده و عادى و معمولى، زیرا اینهمه اهمیت براى یک روز عادى معنى ندارد، و لذا در پارهاى از روایات آمده است که بعضى از یهود و نصارى با شنیدن این آیه گفتند اگر چنین آیهاى در کتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عید قرار مىدادیم .اکنون باید از روى قرائن و نشانهها و تاریخ نزول این آیه و این سوره و تاریخ زندگانى پیامبر ص و روایاتى که از منابع مختلف اسلامى بدست ما رسیده این روز مهم را پیدا کنیم.
آیا منظور روزى است که احکام در باره گوشتهاى حلال و حرام نازل شده؟ قطعا چنین نیست، زیرا نزول این احکام واجد این همه اهمیت نیست نه باعث تکمیل دین است زیرا آخرین احکامى نبوده که بر پیامبر ص نازل شده، بدلیل اینکه در دنباله این سوره به احکام دیگرى نیز برخورد میکنیم، و تازهنزول این احکام سبب یاس کفار نمىشود، چیزى که سبب یاس کفار مىشود، فراهم ساختن پشتوانه محکمى براى آینده اسلام است، و به عبارت دیگر نزول این احکام و مانند آن تاثیر چندانى در روحیه کافران ندارد و اینکه گوشتهایى حلال یا حرام باشد آنها حساسیتى روى آن ندارند.آیا منظور از آن روز عرفه در آخرین حج پیامبر ص است؟! (همان طور که جمعى از مفسران احتمال دادهاند).
پاسخ این سؤال نیز منفى است، زیرا نشانههاى فوق بر آن روز نیز تطبیق نمیکند، چون حادثه خاصى که باعث یاس کفار بشود در آن روز واقع نشد، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است که قبل از روز عرفه نیز در خدمت پیغمبر ص در مکه بودند و اگر منظور نزول احکام فوق در آن روز است که آن نیز همانطور که گفتیم چیز وحشتناکى براى کفار نبود.و آیا مراد روز فتح مکه است (چنان که بعضى احتمال دادهاند) با اینکه تاریخ نزول این سوره مدتها بعد از فتح مکه بوده است؟! و یا منظور روز نزول آیات سوره برائت است که آنهم مدتها قبل از نزول این سوره بوده است؟! و از همه عجیبتر احتمالى است که بعضى دادهاند که این روز، روز ظهور اسلام و یا بعثت پیامبر ص باشد با اینکه آنها هیچگونه ارتباطى با روز نزول این آیه ندارند و سالهاى متمادى در میان آنها فاصله بوده است.
بنا بر این هیچیک از احتمالات ششگانه فوق با محتویات آیه سازگار نیست.در اینجا احتمال دیگرى هست که تمام مفسران شیعه آن را در کتب خود آوردهاند و روایات متعددى آن را تایید مىکند و با محتویات آیه کاملا سازگار است و آن اینکه:منظور روز غدیر خم است، روزى که پیامبر اسلام ص امیر مؤمنان على ع را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد، آن روز بود که کفار در میان امواج یاس فرو رفتند، زیرا انتظار داشتند که آئین اسلام قائم به شخص باشد، و با از میان رفتن پیغمبر ص اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجا برچیده شود، اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر ص در میان مسلمانان بىنظیر بود بعنوان جانشینى پیامبر ص انتخاب شد و از مردم براى او بیعت گرفت یاس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آئینى است ریشهدار و پایدار.در این روز بود که آئین اسلام به تکامل نهایى خود رسید، زیرا بدون تعیین جانشین براى پیامبر ص و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان، این آئین به تکامل نهایى نمىرسید.آن روز بود که نعمت خدا با تعیین رهبر لایقى همچون على ع براى آینده مردم تکامل یافت.و نیز آن روز بود که اسلام با تکمیل برنامههایش بعنوان آئین نهایى از طرف خداوند پذیرفته شد (بنا بر این جهات چهارگانه در آن جمع بوده).
علاوه بر این، قرائن زیر نیز این تفسیر را تایید مىکند:
الف- جالب توجه اینکه در تفسیر فخر رازى و تفسیر روح المعانى و تفسیر المنار در ذیل این آیه نقل شده است که پیامبر ص بعد از نزول این آیه بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد.و با توجه به اینکه وفات پیامبر ص در روایات اهل تسنن و حتى در بعضى از روایات شیعه (مانند آنچه کلینى در کتاب معروف کافى نقل کرده است) روز دوازدهم ماه ربیع الاول بوده چنین نتیجه مىگیریم که روز نزول آیه درست روز هیجدهم ذى الحجه بوده است .
ب- در روایات فراوانى که از طرق معروف اهل تسنن و شیعه نقل شده صریحا این مطلب آمده است که آیه شریفه فوق در روز غدیر خم و به دنبال ابلاغ ولایت على ع نازل گردید، از جمله اینکه:
1- دانشمند معروف سنى ابن جریر طبرى در کتاب ولایت از زید بن ارقم صحابى معروف نقل مىکند که این آیه در روز غدیر خم در باره على ع نازل گردید.
2- حافظ ابو نعیم اصفهانى در کتاب" ما نزل من القرآن فى على ع" از ابو سعید خدرى (صحابى معروف) نقل کرده که پیامبر ص در غدیر خم، على ع را به عنوان ولایت به مردم معرفى کرد و مردم متفرق نشده بودند تا اینکه آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ ... نازل شد، در این موقع پیامبر ص فرمود:«اللَّه اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و بالولایة لعلى ع من بعدى، ثم قال من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» :" اللَّه اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولایت على ع بعد از من، سپس فرمود: هر کس من مولاى اویم على ع مولاى او است، خداوندا! آن کس که او را دوست بدارد دوست بدار، و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر کس او را یارى کند یارى کن و هر کس دست از یاریش بر دارد دست از او بردار.
3- خطیب بغدادى در تاریخ خود از ابو هریره از پیامبر ص چنین نقل کرده که بعد از جریان غدیر خم و پیمان ولایت على ع و گفتار عمربن خطاب.« بخ بخ یا بن ابى طالب اصبحت مولاى و مولا کل مسلم».آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ نازل گردید .در کتاب نفیس الغدیر علاوه بر روایات سهگانه فوق سیزده روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است.در کتاب" احقاق الحق" از جلد دوم تفسیر" ابن کثیر" صفحه 14 و از" مقتل خوارزمى" صفحه 47 نزول این آیه را در باره داستان غدیر از پیغمبر اکرم ص نقل کرده است.در تفسیر برهان و نور الثقلین نیز ده روایت از طرق مختلف نقل شده که این آیه در باره على ع یا روز غدیر خم نازل گردیده، که نقل همه آنها نیازمند به رساله جداگانه است .
مرحوم علامه سید شرف الدین در کتاب المراجعات چنین مىگوید:" که نزول این آیه را در روز غدیر در روایات صحیحى که از امام باقر ع و امام صادق ع نقل شده ذکر گردیده و اهل سنت، شش حدیث با اسناد مختلف از پیامبر ص در این زمینه نقل کردهاند که صراحت در نزول آیه در این جریان دارد.از آنچه در بالا گفتیم روشن مىشود که: اخبارى که نزول آیه فوق را در جریان غدیر بیان کرده در ردیف خبر واحد نیست که بتوان با تضعیف بعضىاسناد آن، آنها را نادیده گرفت بلکه اخبارى است که اگر متواتر نباشد لا اقل مستفیض است، و در منابع معروف اسلامى نقل شده، اگر چه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن، مانند" آلوسى در تفسیر روح المعانى" تنها با تضعیف سند یکى از این اخبار کوشیدهاند بقیه را به دست فراموشى بسپارند و چون روایت را بر خلاف مذاق خویش دیدهاند مجعول و نادرست قلمداد کنند، و یا مانند نویسنده تفسیر" المنار" با تفسیر سادهاى از آیه گذشته، بدون اینکه کمترین اشارهاى به این روایات کند، شاید خود را در بنبست دیده که اگر بخواهد روایات را ذکر کرده و تضعیف کند بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد قبول کند بر خلاف مذاق او است!
نکته جالبى که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که قرآن در سوره نور آیه 55 چنین مىگوید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً ..»ترجمه:خداوند به آنهایى که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادهاند وعده داده است که آنها را خلیفه در روى زمین قرار دهد همانطور که پیشینیان آنان را چنین کرد، و نیز وعده داده آئینى را که براى آن پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد".در این آیه خداوند مىفرماید: آئینى را که براى آنها" پسندیده" در روى زمین مستقر مىسازد، با توجه به اینکه سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله" رَضِیتُ" لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً که در آیه مورد بحث، در باره ولایت على ع نازل شده، چنین نتیجه مىگیریم که اسلام در صورتى در روى زمین مستحکم و ریشهدار خواهد شد که با" ولایت" توام باشد، زیرا این همان اسلامى است که خدا" پسندیده" و وعده استقرار واستحکامش را داده است، و به عبارت روشنتر اسلام در صورتى عالمگیر مىشود که از مساله ولایت اهل بیت جدا نگردد.
مطلب دیگرى که از ضمیمه کردن" آیه سوره نور" با" آیه مورد بحث" استفاده مىشود این است که در آیه سوره نور سه وعده به افراد با ایمان داده شده است نخست خلافت در روى زمین، و دیگر امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار، و سوم استقرار آئینى که مورد رضایت خدا است.این سه وعده در روز غدیر خم با نزول آیه" الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ..."جامه عمل بخود پوشید زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح، یعنى على ع به جانشینى پیامبر ص نصب شد و به مضمون جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ مسلمانان در آرامش و امنیت نسبى قرار گرفتند و نیز به مضمون وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً آئین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت.البته این تفسیر منافات با روایاتى که مىگوید آیه سوره نور در شان مهدى ع نازل شده ندارد زیرا آمنوا منکم ... داراى معنى وسیعى است که یک نمونه آن در روز غدیر خم انجام یافت و سپس در یک مقیاس وسیعتر و عمومىتر در زمان قیام مهدى ع انجام خواهد یافت (بنا بر این کلمه الارض در آیه به معنى همه کره زمین نیست بلکه معنى وسیعى دارد که هم ممکن است بر تمام کرده زمین گفته شود، و هم به قسمتى از آن، چنان که از موارد استعمال آن در قرآن نیز استفاده مىشود که گاهى بر قسمتى از زمین اطلاق شده و گاهى بر تمام زمین) .
یک سؤال لازم
تنها سؤالى که در مورد آیه باقى مىماند این است که اولا طبق اسنادفوق و اسنادى که در ذیل آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ خواهد آمد هر دو مربوط به جریان" غدیر" است، پس چرا در قرآن میان آن دو فاصله افتاده؟! یکى آیه 3 سوره مائده و دیگرى آیه 67 همین سوره است.ثانیا این قسمت از آیه که مربوط به جریان غدیر است ضمیمه به مطالبى شده که در باره گوشتهاى حلال و حرام است و در میان این دو تناسب چندانى به نظر نمىرسد .
در پاسخ باید گفت:
اولا مىدانیم آیات قرآن، و همچنین سورههاى آن، بر طبق تاریخ نزول جمعآورى نشده است بلکه بسیارى از سورههایى که در مدینه نازل شده مشتمل بر آیاتى است که در مکه نازل گردیده و بعکس آیات مدنى را در لابلاى سورههاى مکى مشاهده مىکنیم.با توجه به این حقیقت جدا شدن این دو آیه از یکدیگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود (البته طرز قرار گرفتن آیات هر سوره تنها به فرمان پیامبر ص بوده است) آرى، اگر آیات بر طبق تاریخ نزول جمعآورى شده بود جاى این ایراد بود.
ثانیا ممکن است قرار دادن آیه مربوط به" غدیر" در لابلاى احکام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحریف و حذف و تغییر بوده باشد، زیرا بسیار مىشود که براى محفوظ ماندن یک شىء نفیس آن را با مطالب سادهاى مىآمیزند تا کمتر جلب توجه کند .حوادثى که در آخرین ساعات عمر پیامبر ص واقع شد، و مخالفت صریحى که از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصیتنامه از طرف پیامبر ص به عمل آمد تا آنجا که حتى پیامبر ص را (العیاذ باللَّه) متهم به هذیان و بیمارى! و گفتن سخنان ناموزون کردند، و شرح آن در کتب معروف اسلامى اعم از کتب اهل تسنن و شیعه نقل شده «1» شاهد گویایى است بر اینکه بعضى از افراد حساسیت خاصى در مساله خلافت و جانشینى پیامبر ص داشتند و براى انکار آن حد و مرزى قائل نبودند!.
آیا چنین شرائطى ایجاب نمىکرد که براى حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آیندگان چنین پیشبینىهایى بشود و با مطالب سادهاى آمیخته گردد که کمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را کند؟!.از این گذشته اسناد مربوط به نزول آیه" الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ" در باره" غدیر" و مساله جانشینى پیامبر ص تنها در کتب شیعه نقل نشده است که چنین ایرادى متوجه شیعه شود، بلکه در بسیارى از کتب اهل تسنن نیز آمده است، و به طرق متعددى این حدیث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است.
منابع
سایت http://www.tahoorkotob.com
سیری در نهج البلاغه ص 104-103 ،امامت و رهبری ص 81-80 و ص 61-60 و ص 56-55 ص 61-60 تفسیر نمونه، ج4، ص: 431-422 تفسیر نمونه، ج4، ص: 270-265 |