عجیب گذشت ... سخت گذشت ...
تعارف که نداریم روزگار ! خیلی بد بودی ... نامَرد بودی ...
دلم عجیب از تو گرفته ... از نامرد ها گرفته ...
هر سال را با عشق شروع کردم ...
چون خودم ثمره ی یک عشق پاک و خالص بودم ... اولین ثمره ی عشق پاک و خالص پدرو مادرم ...
اما تمام این سالها همراهی نکردی با من !
با رنگ شروع کردم سالهایم را .... حتی با عطر بهار نارنج!
اما آنقدر تنبیه م کردی که نام خودم را نیز به سختی به خاطر آوردم که به خواهر تنهایی هایم بگویم ...
و این یعنی ................
تعارف که نداریم روزگار ،
برای تمام عزیزای من خیلی بد بودی ... نامَرد بودی ... لعنت بر تو !
"لاله ی واژگون"